Sunday, September 30, 2012

Tuesday, September 11, 2012

I want more
than a picture
more
than a friend
more
than a model
more
than a portrait
more
than a mode 




Sunday, September 9, 2012

babay face portrait etude
...
i hate using a  photo just for a portrait like this damn ..no one has enough time ??

Tuesday, September 4, 2012





1 -this is  from  a photo of a friend!  she really helped me and let me have her photo it has a good figure of a girl and a chair but  back ground is from my house 
2- she is not naked and don't make me made with these question !!! i hate it when people asks me about nudity no she is just colored pink 
3- i just met her once a time but she is a really good friend and give me a good scene of friendship 
4-last week i put a cover photo of  mine. a detail of a color on a metal piece she guessed it seems like protoplasm ! that was a good imagination i love it !!! it is like a kid saying 
so i put some of her painting standing on a chair details here just for my friend 
maybe she like this more than the original picture
so if you reading friend !say to me what do you think these details are looks like ?
5- this is a etude but i love too make it on a big canvas with oil  and put some shiny colors on it 
i really love that but i am ran out of money every day we people in Iran are  going to be poor 
and more 
6-this is pastels inks ans pencils on paper 
so this will not live more than two or three years
god send me oil to finish this 
if i made it i;'' call it girl on a chair 
or maybe girl on magenta 
bye have a beautiful time 

  

Wednesday, August 15, 2012

i finally did it!
yes damn i want to speak english 
i was really going to fuck my self on this picture
this is how i feel her and this is my love 
some girls told me u'll never find a love
i think they are only bitches !! i am really in love of images and pictures 
portraits and landscapes movies and kids 
that is nice to watch but u must have love to make a picture yours 
this is not her any more this is me 
my imagine what i feel what i want
nobody listens to me as this canvases and papers do
they are my children
i am just too happy make it well
this is oil and pastels on papers 
i'll do it on a big canvas with oil i just i hope to do that 
this is good
i feel good for this i fell lovely

Thursday, August 9, 2012

؟
سه اردک زیبا چطور شنا میکنند 
فکر کنم اگر الان یکی بیاد بگه اردک کشیدم همه میگند چه نقاش خزی
الان اردک هایی که روی آب شنا میکنند دیگه قشنگ نیستند؟
پس چرا بهشون نون میدید؟
من عاشق شما هستم اردک هایی که شنا میکنید 
مثل سه دختری که عاشقشون بیشی وقتی سه تا اردک باهم شنا میکنن
با باسن های بزرگ و چشم های زیبا 

شنا ی اردک قشنگه
 تو پارک باشند یا برکه
به مامانم میگم  که برام 
یه جوجه اردک بخره
اسمش روبذارم مرغابی 
واسه وقتهای تنهایی
من ومرغابی یه روز باهم میریم
 جزایر قناری
اونوقت مرغابی به من میگه مسعود میدونی
عشق توی جزایر قناری 
 باسن های صورتی 
توی بیکنی های
دختر های مو طلای
من میگم  ساکت 
اردک تو
 عشق من
واسه همیشه 
میمونی

Wednesday, August 8, 2012

همه این نقاشی ها مال دوران های گذشته است کمه بالاخره امسال در فرصت مناسب کامل کردم 
پی اس:  اینا رو نه میذارم نمایشگاهی نه میفروشم اینجا گذشاتم تا شما ببیند خوشتون بیاد یا نیاد 
وقتی خورشید پشت سر ما می درخشه و جلوتر ابرهای تیره آشمون رو تاریک میکنند چه احساس قدرتمندی و بادی که لای علف 
های زرد تپه میوزه...
چیزی که احساس میکردم حس عجیبیه خورشید فقط جایی که  من  هستم رو روشن میکنه ولی جلوم تاریکیه
این نشون میده زمین گرد نیست بی انتهاست
سال 88 شهریور  88  
اون موقع این رو کشیدم فلت وتخت بدون درک درست نور ها وتاریکی ها امسال تمومش کردم فقط یه سری تاش بهش اضافه شد
تحت تاثیر کانستابل و گاسپر فردریش 
امروز سه ساله که این منظره رو پاک کردم کشیدم رنگ گذاشتم بالاخره قابش کردم همینجا بسه
ته دره خوبه 
غروب در کویر این رو سال 85 عکس گرفتم هوای کویر نزدیک بهار ممکنه در یه لحظه بارونی شه فقط چند ثانیه یکی به من گفت آقا کویر از کجا شروع میشه گفتم بعهد از سایه ی آخرین درخت وقتی برگشتم تهران یک عشق نافرجام داشتم ویک بیماری عصبی دوره ای که از بد روزگار باهم یه زمان شدند انگار آخرین درخت رو رد کرد ذهنم و به کویر رسید
بهار سال 85 رو یادمه با بارون های شدید لحظه ای و با اولین گشت ارشاد ها 
سال غریبی بود تابستونش پدر بزرگم فوت شد نتونستم کسی رو که فکر میکردم دوستش دارم حتی باهاش چند کلمه صحبت کنم و  بیماری عجیب ولی سه چیز خوب پیش اومد دوست جدید صمیمی تر شدن ام با دوست ام مملی و
درمان بیماری انگار پس از آخرین درخت باز هم درخت هست حتی در کویر
 عصر خارج از تهران که باشی همین میشی اگه از صبح با دختری زیبا توی چمن ها و کوه 
باغ اطراف رودهن بگردی ازش خواهش میکردم که دوست پسرش رو ول کنه و با من دوست بشه چون من خیلی باحال ترم
لبخند قشنگی داشت مثل یه فرشته بود 
حتی بهم اجازه داد موهاش رو نوازش کنم و از صورتش عکس بگیرم ولی دیگه بیشتر نه
 حالا باید برمیگشتیم همون درختی که صبح ازش پایین رفتیم و به دره ی قشنگ رسیدیم 
اگر برید تو طبیعت و منتظر شب بمونید درست یک لحظه حتی به ثانیه هم نمیکشه 
یک هو ناگها ن میبینید آسمون گرگ و میش شد ولی همه ی درخت ها تیره شدند انگار آسمون هنوز کمی جون داره 
آخرین روشنایی هاش رو داره میبخشه ولی زمین دیگه نامید شد
اون لحظه یه بار از خواب پریدم سال 86 دقیقا پاییز توی گلاب دره رفتم وسط دره  خوابیدم عصر بود یهو پرید یه عالمه گنجشگ جیک جیک جیک  چه سر و صدایی بود آسمون روشن بود ولی زمین تیره
این رو هم خیلی روش کار کردم اون آدمی که روی تخته سنگ نشسته از روی عکسی که پرسپکتیوش شباهت زیادی به این جا داشت برداشتم و اضافه کردم اون آدم بخشی از میزانسن ماجراست اون منم
اون بخشی از درخته 

 صبح همون درخت خیلی زود تر از اینکه خورشید ته دره رو روشن وگرم کنه
این درخت از زاویه ی دیگه با دوستهاش و روشنایی و گرمی که با ما میاد تا ته دره 
به یاد شعر آرتور رمبو خفته ی دره ی سبز
وقتی قرار ه احساسم رو به عقلانیتم ترجیح بدم نمیتونم بگم شادم یا غعمگینم چون یه چیز کوچیک شاد و یه چیز کوچیک تورو غمیگین میکنه
این دره همونجاست 
من عاشق اینجام دلم میخواد امسال هم برم خدا کنه هیچ گور خر مایه داریه دلش نخواسته باشه این وسط یه ویلا بسازه
اگه خواسته باشه بهش میگم هی اقا من اون پشت داشتم کار بد میکردم تو روی کار بد من خونه ساختی اگرم واکنش نده میگم همون موقع که داشتم کار بد میکردم یه سگ سفد گنده اومد و منو ترسوند 
اگه باز هم تکون نخوره میگم در این دره له میشی مثل مردم تهران که له شدند و همینجوری خودشون خودشون رو میندازند ته دره های جدید روزی طبیعت بر این فناوری کثیف ما پیروز خواهد شد 
فناوری خرافاتی جهان سومی و اونوقت شاید کار بدم هم بیاد 

و باز هم حسه خوب آره حسه خوب آسمون صورتی کوههای صورتی درختهای صورتی تنگه ی واشی اونوقتی که هنوز خیلی شلوغ نبود عطا این جارو پیدا کرد سال 84 !آره احمدی نژاد تازه اومده بود
مملی میخوند پاشو پاشو چشات چه خوش رنگه یه مینی بوس میگفتند احمدی نژاد
اون موقع ها شوخی های ما بیمزه تر از الان بود معلومه اون موقع به اندازه ی امروز تحت فشار نبودیم
قرار نبود اینجوری باشه آخه تا این حد؟
مردم هرجا که سخت تر زندگی میکنند سخت تر میخندند پس باید شو.خی هاشون بهتر باشه حتما یه داستان داشته باشه 
نمیشه فقط یه ظاهر آدم رو مسخره کنی و خنده ات بگیره 
الان توی اون گروهی که رفتیم تنگه ی واشی هرکدومشون یه لنگه ی دنیاست 
یه سریشون هم باهم قهرند 
من با همشون دوستم 
من اون سفر رو دوست داشتم 
از رنگ کوهاش خوشم اومد صورتی بود 
من چیزهایی که به من احساس میدند رو نگه میدم بد یا خوب 
شاید تو مغزم یه مغازه ی عتیقه فروشی باشه پر از تابلو های مختلف 
گرد مستطیل پرتره منظره عجیب غریب سیاه سفید مردم روزی چقدر میرند مغازه های عتیقه فروشی؟
خوب دوست من ممنون که به درد دلهام گوش میدی و نقاشی هام رو نگاه میکنی من دلم میخواد تو رو با احساست آشتی بدم از این  
کار احساس لذت میکنم بی پرده میگم قصدی و غرضی ندارم
دلم میخواد یه جایی رو بدند دست من همه چیزش رو خودم بسازم تازه کارتوناشم بنویسم که تلویزیوناش پخش کنند
چیزایی که مردم باهاشون احساس کنند یادشون هست زندگی هویت داره 
کمی اندوه و نارحتی چیز بدی نیست فراموشی بده 
بعضی ها نگرانم میشند نوشته هامو میخونند اونا معمولا نمیدونند چقدر دوستشون دارم نه عزیزانم نگران نشید 
چیز نگران کننده ای نیست این ها چیز هایی که شما در من همیشه نمیبیند ولی وجود داره این ها زندگی ایه که من دارم زندگی من 
حتی بخشیش بخش زیادیش
تمرین های من و احساس های کوچیک من این نقاشی ها همه تحت تاثیر جامعه مونه اما هیچ اشاره ای به جامعه مون نمیکنه 
اگر این حرف هارو زیرش نمیزدم کسی متوجه اش نمیشد اگر من احساسمو رو نمیگفتم شما متوجه خودتون نمیشدید
حال من خوبه و من امید وارم
و دارم خودم رو آماده میکنم اگر جنگ بشه من جنگ راه ننداختم ولی از آسیب دیده ها حمایت میکنم
اگر جنگ نشه امیدومون به سپیده دمان وبامدادان است 
لنگستن هیوز 
دوستت دارم 
  
سعید خسته ناشدنی  نوید مخترع  آذر شاعر اندوه بی پایان  بهار عاشق هرکی بشو من نشو زهرا ی عجیب و غریب  محسن   
کاریزما  مهدی فرفریم مخترع عینک تاربین  یعقوب عمامه پیچ خالی   کسری برای ارتباطه خاصش با خدا  
مملی یه بادکنک باد کنه سوزن فورش
 عطا ی جدید  حمید بیچاره نبی توهم  احسان اصلانی
  آقای مهربان نقاش 
محمود عمو مامان جان و آقاجون 
سمیرا جمارانی
 و حتی صنم دیوونه ی خودکش  
مهتاب چش گرگی
  مرغابی سانی  
اونایی که اسمشون محاله بنویسم مثل پریس 
و...
چون بهم آموختید حتی چیز هایی که اصلا قبول ندارید  حتی باوجود اینکه از من بدوتون میاد یا نمیاد 
 حتی اگر قبول نداردی حتی اگر احساس نمیکنید حتی باوجود اینکه من نمیدونم چه احساسی دارید فقط میدونم یه تغییری  دادید
حالا من جایزه ی ای نگرفتم به شما تقدیم کنم به قیافه و تیپ مدل کارامم نمیاد جایزه بگیر باشم 
ولی خوب الان آدم رومانتیکیم و دارم راجع به دوران رومانتیک صحبت میکنم که عقل به کناری رفته
و احساسات قدر همه چیز رو تایین میکنه 

Friday, August 3, 2012

چرا همش انگیلیسی بنویسم ؟ خوب زبون مادریم فارسیه 
نقاشی نقاشی ! خیلی ها در دنیای روزمره من رو نمیبینند منظورم من نقاشه زمانی بود که نقاشی برام حکم جایی رو داشت که احساس تفاوت میکردم همه میگفتند هی فلانی رفته کامپیوتر رو ول کرده نقاشی میخونه میتونستم جلوی خیلی ها در بیام و..تو همون سالها به آشنایی گفتم من ازون آدم قدیمی هام ازون دهه 60 ای ها که میذاشتند میرفتند هنر بخونند آره نقاضی برام جایی بود که بگم که نگاه کنید من کاری رو میکنم که شما ها میترسید 
اما یه درخشش یه عشق و یه بیماری عصبی هر سه تاشون ناکام خودشون رو ادامه دادند نه درمان شدند و نه از بین رفتند وارد 
دانشگاه شدم من فقط نمیدونستم خوب چه چیزی باید بکشیم خیلی چیز هارم بلد نبودم بکشم یه روز توی دانشگاه با ابراهیم جعفری
هم صحبت شدم اون گفت باید برگردی به کودکیت و تمام ترسهایی که به دیگران پزشو میدی بر داری و بیاری
یادم میاد صبح یه روز سرد توی پارک ملت با بچه ها قایم باشک بازی میکردیم من دیویدم و از پشت تپه ها به چند تا دختر دانشجو رسیدم الان به نظرم واقعا بی استعداد بودند ولی اون موقعنه داشتند درخت های رو میکشیدند وسط یه کادر یه درخت عین یه جارو بعد کنارش پودر صدفی میمالیدند من محو جارو ها شدم 
چه چیزی در این جارو ها ی زشت هست که از درخت ها زیبا قشنگ ترش میکنه یکی از دخترا که دید یه پسر بچه 8 ساله جلوش واستاده زل میزنه جلو اومد گفت از نقاشی خوشت میاد؟ دوست داری بزرگ شدی نقاش بشی ؟
و من یاد قایم موشک افتادم ورفتم ...
و عشقی که هیچ دلیلی نداشت درست وقتی احساس میکردم حالا دیگه وارد دانشکده هنری شدم حالا دیگه هنرمند میشم 
احساس کردم وای چقدر زیباست چه صورت پر احساسی داره و من چقدر زشتم شاید دلش برای من بسوزه 
و از من خوشش بیاد و گند زدم و رفت
و همونجا بود که فهمیدم اینجا که واستادم خیلی ترسناک تره در کودکی من راحت گم میشدم بزرگترین ترس من 
پیدا نشدن جای جدید برای قایم شدن بود همیشه از زیر میز عاشق پای خانوم ها بودم چیزی که احساس امنیت بهم میداد 
الان خیلی ترسناک تره تا اون موقع اون موقه وحشتناک ترین ها رو به یه بازی جدید تبدیل میکردم الان ساده ترین ها رو به وحشتناک ترین ها و این نیز گذشت و آدم ها رفتند و آمدند
...
و حالا نمیتونم جلوی دستم رو بگیرم انقد پاستل هارو فشار میدم که له میشند مداد رنگی ها ولو شدند رنگ روغن هام جای فشار دادن ندارند دست خودم نیست باور کنید دلم میخواد همه ی دنیا رو بکشم و هیچ انگیزه ای ندارم باورتون میشه ؟
نه دلم میخواد رقابت کنم 
نه دلم میخواد واسه خودم کسی باشم چرا باید کسی باشم ؟ 
نه دلم عشق یکی دیگه رو میخواد 
نه دلم داروی اعصاب میخواد 
من نقاش نیستم من دیونه ام از سر دیونگی نقاشی میکشم برای درمان برای احساس خودم نقاشی میکشم برای نقاشی دیوونه نشدم 
بعضی وقتها میترسم من چیزای دیگه ای هم دارم میتونم داستان کودک بگم میتونستم گیتار بزنم میتونستم مهندس کامپیوتر بشم     
میتونستم زن بگیرم
میتونستم از ایران برم میتونستم میلیونی کار کنم اما مغزم به خاطر یه درخشش و یه عشق و یه بیماری عصبی شاید نمیخواد 
من نمیدونم شاید یه دختری در گذشته هست که جارو میکشیده جای درخت و اون ازمن خواست 
وقتی میترسم به نقاشی پناه میبرم و وقتی شاد هستم دلم میخواد برای دوستام حرف بزنم 
اما افسوس که من خودم رو همینطوری که هستم نمی پذیرم چطوری از دیگران انتظار داشتم بپذیرندم؟
خوب دیگه برای امشب کافیه 
 یه احساس عجیبی دارم مثله یه اعتیاد  
رنگ زرد کادمیوم همش احساس میکنم آبی و مجنتا ها داره قدرتشو میگیره 
نمیدونم 
باید بیشتر نقاشی بکشم 
مرسی از دوستم که این عکس رو در اختیارم گذشات و اجازه داد از روش نقاشی کنم واقعا پیدا کردن فضای عادی سخت شده 
از رو عکس کار کردن هم مشکلاتی داره ولی مزیت هایی هم داره بیشتر وقت میکنی به رنگ ها برسی 
کادرتو راحت تر میگیری 
بگذریم 
روز خوبی داشته باشید 
دوست دار شما مسعود 

Wednesday, August 1, 2012

She left me with my real love! painting is my shelter 
i can make things seems like what i want this is the magic!

Friday, July 27, 2012

what makes u feel guilty ? 
what makes u feel bad ?
isn't it the thing u most wanted  before ? 

Tuesday, July 17, 2012

Wednesday, July 4, 2012

oil on canvas
a landscape near Firuzkuh is village near my city Tehran
not easy ! and not finished i may change something 
....
some asks me why do u painting this much?
u know there is one thing i have and this is painting now a days i find living in tehran too hard
people are poor and diplomacy and .. are so fucked up...
so i am one of these people too i had many hope some years ago but today i feel like an old 
this is it ..life! i accept and appreciate  it 
i have nothing ..
MAYBE:
 i am not reach enough to get a house for myself  
 i am not cute enough to find a girlfriend 
 i am not amazing enough to be a famous 
i am not lucky enough to live a better life
SURE 
I AM MAN ENOUGH TO LIVE AND LOVE AND DIE AS A PAINTER
THIS IS THE WAY I WOULD NEVER CHANGE IT EVEN IF I AM NOT
GOOD ENOUGH TO BE AN ARTIST

Sunday, July 1, 2012

self portrait on canvas 
not finished yet 
 i can put some extra colors on the face ...
i was fat but now a days am going to be thin again 
3 weeks ago i had a little panic attack like a little epilepsy so that was so bad 
i feel better now sometimes i feel good "if  bastards around me let me rest enough some people are..."
i feel angry and week and i need a vacation and peace 
so this is my portrait of an unknown frightened  and week situation   ...
but i feel like a strong man inside because i believe in the way i am...
have a beautiful time 

Saturday, June 30, 2012

she is as beautiful as a Disney character comes out of the screen ...
like a fairy   ...

Monday, June 25, 2012

this girl asked me too paint her 
i said i need u to draw 
she gave me some pictures  so i find it not enough but not bad for painting 
so i sketched and put some light on her face and make it with oil on paper 
then i asked her a kiss ..shut up! she said 
this is it 
dhe has an ancient portrait i'll do more on this later 
and i will ask again and again 
people always left me for being who i am not pretend to be !
not an artist i mean a horny lonely sad scared boy that hates masturbation
but...
so being ur self is easy just feel what u can't feel
then fell down .. 
special tnx to my friend Mrs. N
i love this and i'l work it more i hope i can find more of her 


Saturday, June 2, 2012

usually i pick girl's portraits to me it is beautiful just like a piece of  a flower 
but i do know that flowers can be poisoned ..so u don't have too eat anything in the world too
fell the joy of that u can just pick a moment ...u can have ur imaginations  u can love and leave just in 2 seconds
u can't love anybody other than yourself  ...everything we love is a part of us 
nothing outside  u see is beautiful  ..  
ps: i love you my brother cause you are a big piece of me and you are in my heart 


Thursday, May 24, 2012

Digitally painted etude for a big new canvas
 i may put more figures and add some negative colors 
it has a seance of dancing specially Persian and Azerbaijani  dancing rolls to me i can't dance well every body knows that aha ! i'd like to dance but i can't get a good feeling acting 
so i'll put this  here and later i'll work on this project
..ps: i was talking to a girl i feel sometimes she is a kind of  nice lady too me but there are many problems 
pss: of i make this picture on a big canvas i'll design it wide  and make it my most beautiful joy full paintings maybe i should sketch more for it 
pss:   i just don't know how to do to it
 rele help me if u want ! 

Monday, April 30, 2012

ANOTHER PORTRAIT FOME THE SAME PICTURE
now i find her beauty as an Asian girls in red ..brown makes her old 
and i worked on my sketch again...
so somehow she is done maybe i use this portrait somewhere else on big canvas
...
i believe in every little thing that makes it speciall
hah! done ! i am looking for a good seance but i cant reach it
ps: some asks me why do  u write in English? 
u know i 've  lernt English years ago but i hav'nt ever been in another country so the  best way to 
keep it  for my self  is just to think in English about my feelings.

  

Sunday, April 29, 2012

This portrait belongs to a nice lady 
i don't know her much i asked her too give me some  glass portrait picture 
so i start too sketch and put mt own lighting and colors ..i couldn't exaggerate on her typical
forms so i do it on the glass ..so the final picture is not bad! but i like it 
u know i have to work more on this painting is a long time needed experience ..it takes 
3 or 4 hours painting and cleaning and re sketching re coloring while she was textin me something strange about feeling sad ...about herself  specialty i didn't understand even a word of that women are complicated 
but beauty is a simple way how to make complicated think s into simple kind is so complicated 
... i just want someone understands me in the simple way i live love like and leave ...

Thursday, March 29, 2012

the German wolf
she feels like a wolf a beautiful one! even she had many dogs wanna catch her 
she runs like a wolf and smells the blood and smoke in the air ....
you know to me i am not a lamb even a dog i am just a kid a child needs to protect. how can a wolf 
protects a kid? she doesn't scare at all just like a wolf!! and i don't know the scares meaning...
i am looking to her attractive wild scared bloody and beautiful face  i just hope she comes to me one day not like a dog ! i want a wolf be a bird 
ps: she is yellow mad and yellow 
pss:this portraits is what she feels to me ! 
psss:دلم میخواد یک گرگ رو رام کنم 
pssss: it is crazy life is crazy wanna make it means 


Sunday, March 25, 2012

color burned digitally but it feels so good
i wish u can just print it on oil of course the original painting is oli on canvas
but colors are feeling grey sometimes grey makes me mad i have to wait so i can 
use some mediums colors too make it feels like this i '' put it then! on my blog and later on a gallery 
happy nowruz ! 
ps: i am some kind of engaged with this girl i hope i paint her more and more she has a good feeling  to me and a nice skull !  ;)

Tuesday, March 6, 2012

شب بود بیایان بود زمستان بود بوران بود سرمای فراوان
 

Wednesday, February 29, 2012

She's dreaming a strange dream Where nothing is gray Then she takes me away And she's pulling the strings
When she's playing with love
(alpha ville)
 

Saturday, February 25, 2012

Monday, February 20, 2012